بدل صد بارگفتم راه کویش را بسرپویم همان چون وقت رفتن شد زسرنشناختم پا را « عاشق اصفهانی » ******************** ندیدم جان کس بیوصل جانان دربدن ماند بعهد عشق من آموخت هجران این مدارا را « عاشق اصفهانی » ******************** از بس که ناشایسته ام لعل لب پر اشوه اش با دیگری گوید سخن کزمن برد آرام را « عاشق اصفهانی » ******************** وقت مردن مژدۀ دیدار می باید مرا چارۀجان کندن دشوار می باید مرا « عاشق اصفهانی » ******************** از دیده ام خیال رخت برده خواب را امشب دگر چه چاره کنم اضطراب را « عاشق اصفهانی » ******************** دردم نه همین است که بستند پرم را ترسم نرسانند به گلشن خبرم را « عاشق اصفهانی » ******************** آمدم کز تو ستانم دل نافرمان را دیدمت روی و به فرمان تو کردم جان را « عاشق اصفهانی » ******************** گر دیست زمن باقی و ترسم که تو از ناز تا باز کنی چشم نیابی اثرم را « عاشق اصفهانی » ******************** خدا زان مه بگیرد داد ما را که نشنید از جفا فریاد ما را « عاشق اصفهانی » ******************** مپرس حالت من در فراغ یار امشب به لب رسیده مرا جان در انتظارامشب « عاشق اصفهانی » ******************** عکس رخت نمی رود از دیده ام برون رویت اگر چه گه به نظر هست و گاه نیست « عاشق اصفهانی » ******************** هست بس حیرتم از این دل بیمار ضعیف که چه سان بار غم عشق تو تنها بر داشت « عاشق اصفهانی » ******************** کسی که شرح غم من کند به یارم نیست به غیر ناله که آن هم به فکر کارم نیست « عاشق اصفهانی » ******************** از حسرت مرغی که جدا مانده زگلشن آگه نشدم تا نشکستند پرم را « عاشق اصفهانی » ******************** خیال روی توام شعله می کشد بر سر اگر چو شمع بسوزم عجب مدار امشب « عاشق اصفهانی » ******************** طبیب من که به بالین من ز رحم آمد چگونه دید مرا و دمی چرا ننشست « عاشق اصفهانی » ******************** ز شعله مانع پروانه می شود فانوس هلاک روی تو گردم که در نقاب سوخت « عاشق اصفهانی » ******************** آنکه او را در دل بی تاقت من منزل ست جای در دل دارد و از حالت دل غافل ست « عاشق اصفهانی » ******************** ای مرغ دل به گوشۀ دام و قفس بساز پرواز باغ قسمت بال و پر تو نیست « عاشق اصفهانی » ******************** کاش بر جان دادنم از دور افکندی نظر آنقدر فرصت که آید بر سرم صیاد نیست « عاشق اصفهانی » ******************** گفتی خوش آنکه نعش تو از کوی ما برند دانسته ای مگر که مرا اختیار نیست « عاشق اصفهانی » ******************** به مجلس آمدی و اولین نگاه دریغ شناختی که مرا طاقت نگاه تو نیست « عاشق اصفهانی » ******************** امروز که ما را به غم هجر تو کار است چیزی که نماندست به دل صبر و قرار است « عاشق اصفهانی » ******************** قاصد رسید و مژده وصلم رساند و رفت در راه انتظار به خاکم نشاند و رفت « عاشق اصفهانی » ******************** به من مگو که چرا دیده ات پر از خونست نگاه کن به رخ آن مه و ببین چونست « عاشق اصفهانی » ******************** گره از زلف خود بگشا که مرغ دل شود رامت مع بادا جان من یارب فدای حلقۀ دامت « عاشق اصفهانی » ******************** همجا قصۀ دیوانگی مجنونست هیچ کس را خبری نیست که لیلی چونست « عاشق اصفهانی » ******************** خیال روی تو افروخت آتشی به دل من که می کند به من و جان و هر چه هست سر آید « عاشق اصفهانی » ******************** نشان بوسه ات از برگ یاسمین پیداست به بزم غیر به سر می بری چنین پیداست « عاشق اصفهانی » ******************** جز لعل لبش چارۀ بیماری دل نیست افسوس که در فکر پرستاری دل نیست « عاشق اصفهانی » ******************** ز اشک سرخ دمی چشم بر نمی دارم چرا که از دل گمگشنه ام همی پیداست « عاشق اصفهانی » ******************** غیر از تو جفا جو که مرا دشمن جانی کس نیست که او را سر دلداری دل نیست « عاشق اصفهانی » ******************** گویند صبر کن که بگیرد دلت قرار صبر مگر مرا به دل بی قرار هست « عاشق اصفهانی » ******************** طبیب من که خبر شد ز ناتوانی من چه شد که بر سر بالین من قدم نگذاشت « عاشق اصفهانی » ******************** بعد از وفات هم به مزارم نیامدی جان دادنم ز حسرت دیدار بس نبود « عاشق اصفهانی » ******************** کردم سراغ کوی تو بختم نشان نداد گفتم رسم به وصل تو مرگم امان نداد « عاشق اصفهانی » ******************** این مرغ پر شکسته که نامش دل من است هرگز نشد به شاخ گلی آشیان کند « عاشق اصفهانی » ******************** دشمن به حال من ز غمش گریه می کند آن بی وفا بدوستیم بد گمان هنوز « عاشق اصفهانی » ******************** دردا که پرم گشود صیاد امروز که مانده ام ز پرواز « عاشق اصفهانی » ******************** گفتم به پیش روی تو میرم به ناز گفت خود کیست آنکه روی مرا دید و جان نداد « عاشق اصفهانی » ******************** نمی گویم فراموشش مکن گاهی به یاد آور اسیری را که می دانی نخواهی رفت از یادش « عاشق اصفهانی » ******************** خبری از دل گمگشته ندارم دانم که به کوی تو سفر کرد و نیامد خبرش « عاشق اصفهانی » ******************** نویسیدای رفیقان بعد مردن بر مزار من که اینست آن که دلدارش نیامد بر سر خاکش « عاشق اصفهانی » ******************** تهمت عشق به پروانه مبندید اگر اتش از سوز دل خویش نگیرد به پرش « عاشق اصفهانی » ******************** فرصتی کو که کنم فکر پرستاری دل اخر عمر منو اول بیماری دل « عاشق اصفهانی » ******************** شب از خیالت در فقان ، روز از غمت در زاریم دارم عجب روز و شبی ، آن خواب و این بیداریم « عاشق اصفهانی » ******************** همه روی زمین را در غمت زا گریه تر کردم غنیمت بود پیش از گریه هر خاکی به سر گردم « عاشق اصفهانی » ******************** پروانه صفت دیده براو دوخته بودم وقتی که خبردار شدم سوخته بودم « عاشق اصفهانی » ******************** تو ای اشک روان ره سوی دلدارم نمی دانی تو هم ای ناله فکر چارۀ کارم نمی دانی « عاشق اصفهانی » ******************** گفتی که کی از فراق خواهی جان داد ای بی خبر ازغم من ، امشب ، امشب « عاشق اصفهانی » ******************** تا یار به دلبران جفا آموزد من نیز به عاشقان وفا آموزم « عاشق اصفهانی » ******************** به ذوق باغ اگردارند مرغان قفس غوغا من ازیاد قفس دربوستان سرزیرپردارم « عاشق اصفهانی » ******************** تماشا داشت درمحفل ،زبیم مدّعی امشب نگاه دیردیریاروآه گاهگاه من « عاشق اصفهانی » ******************** تمام عمربه گرد سرتومی گردم به من اگربگذارند اختیارمرا « عاشق اصفهانی » ******************** شکرخندی ، نگاه آشنائی ، گوشه چشمی به یک چیزی بجزآخروفا را ازوفاداران « عاشق اصفهانی » ******************** واقف نگشته بودم ازبیوفائی تو تا روز رفتن جان یعنی جدائی تو « عاشق اصفهانی » ******************** نه دربزمش مرا راه ونه پای رفتن ازکویش زپا افتاده ی عشق ازنظرافتاده ی یارم « عاشق اصفهانی »
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.