لطفا دقت کنید "احساس جاری" هیچ کالا و خدماتی برای فروش ندارد ؛معرفی و یا تبلیغ کسب و کارها و... به معنای تائید آنها نیست در مورد صحت ادعاهای سایتهای معرفی شده و مجوز های آنها جویا شوید
نه تو می مانی
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتا هی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذ یرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
نه تو می مانی، نه اندوه
و نه، هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم، خواهد رفت
آن چنانی که فقط، خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند، به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز