طعم تلخ زندگی گاهی دو چندان می شود
آدم از دست خودش گاهی گریزان می شود
بر لبانش خنده می دوزد ولی دلشاد نیست
زیر بار غصه ها ناچار خندان می شود
زخم ها و ضربه های دشمنان دردش کم است
آدمی از ضربه های دوست نالان می شود
مثل شب بویی که شب هنگام خوشبو می شود
از طلوع روز نو غمگین و ترسان می شود
معنی زندان که ترکیب اتاق و میله نیست
گاه آزادی خودش هم مثل زندان می شود
وای بر روزی که شاعر خسته و غمگین شود
آخر هر مصرع و هر واژه گریان می شود