ای که جانم سرشته از جانت
روح و جان رضا به قربانت
ای نگاه قشنگ و پر مهرت
قاب گردیده روی چشمانت
ای قدمهای استوار تو سبز
ای طلوع بهار مهمانت
با قدومت بهشت آذین شد
گشته باغ جنان گلستانت
ای که افلاکیان به حسرت تو
متحیر ز جاه و عرفانت
نان شیطان دوباره آجر شد
از خضوع و خشوع و ایمانت
مادرم چشمه ی محبت و مهر
ای که جانم سرشته از جانت
می نهم من زعشق با دل و جان
بوسه بر خستگی دستانت
روز میلاد تو پر از شادی
تا ببینم همیشه خندانت
محمدرضا عظیمی پور
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.